محقّق عالیقدر، مورّخ، محدّث، کتابشناس و پژوهشگر سختکوش، علامه حاج شیخ محمّد باقر محمودى، حدود سال ۱۳۰۲ ش/ ۱۳۴۱ ق/ ۱۹۲۳ م در علامرودشت پا به این جهان گذاشت. علامرودشت، مرکز بخشى است به همین نام که در جنوب استان فارس قرار دارد و از توابع شهرستان لامرد محسوب می شود. این بخش از جنوب به بخش مرکزى شهرستان لامرد و از جنوب و غرب به شهرستان مُهر و از شمال به شهرستان خُنج، و از شرق به بخش بَیرَم شهرستان لار منتهى می گردد. این بخش در طول جغرافیایى ۵۲ تا ۵۳ درجه، و عرض جغرافیایى ۲۷ تا ۲۸ درجه قراردارد و ارتفاع آن از سطح دریا حدود ۵۳۰ متر است. مساحت علامرودشت ۱۲۴۰ کیلومتر مربّع است و در ناحیه گرم و خشک واقع شده است، طبق سرشمارى سال ۱۳۷۵، این بخش داراى هیجده هزار نفر جمعیت است. مردم این بخش به امورى چون: کشاورزى، دامپرورى و کار در کشورهاى حاشیه خلیج فارس و تعداد اندکى هم در ادارات دولتى، اشتغال دارند. از محصولات عمده این منطقه می توان به گندم، جو، کنجد، تنباکو و خرما اشاره کرد.
علامرودشت، همانند بسیارى از مناطق جنوبى، مردمانى متدین و مذهبى دارد که وجود اماکن مذهبى گوناگون در آنها، به ویژه در شهر علامرودشت، خودگویاى اعتقادات ریشه دار مذهبى مردم این سرزمین است. گرچه یکى از خصوصیات مناطق جنوبى وجود مذاهب دیگر، در کنار مذهب شیعه اثناعشرى است، اما مردم منطقه علامرودشت، همگى داراى مذهب شیعه دوازده امامی اند. وجود سنگ نوشته هایى مزین به نامهاى مقدس چهارده معصوم، با قدمت پانصد ساله، که در برخى قبرستانهاى این سامان به دست آمده، به خوبى پیشینه مذهبى مردم این منطقه را می نمایاند. علامرودشت مردمى خونگرم و میهمان نواز دارد که به مجالس مذهبى علاقه مند بوده و براى عالمان دینى احترام خاصى قائل اند. در سالهاى نه چندان دور، هرگاه عالمى به آنجا مى رفت، کیلومترها به استقبالش مى شتافتند؛ همچنان که این امر براى علامه محمودى بارها رخ داده است. به گفته جناب آقاى حاج سیّد محمّد رضا موسوى علامرودشتى در یکى از سفرها که مرحوم علامه محمودى قدس سره از طریق لار و بَیرَم به سمت علامرودشت مى آمدند مردم چند کیلومتر به استقبال ایشان آمدند.
به گفته جناب حجّه الاسلام والمسلمین آقاى سیّد حبیب اللَّه موسوى علامرودشتى: این استقبال منحصر به سفر اوّل ایشان نبوده است، بلکه در همه سفرهایى که ایشان به علامرودشت مى رفته تکرار شده است، در یکى از مواردى که آقاى موسوى به همراه پدرش و بسیارى از اهالى محلّ حضور داشته اند مردم با پاى پیاده حدود ده کیلومتر به استقبال وى رفته، و با خوشحالى فراوان و با سلام و صلوات ایشان را به علامرودشت برده اند.
خاطره اى نیز خودم از این استقبال گرم مردمى دارم که حکایت از عمق ایمان مذهبى مردم علامرودشت و علاقه مندى آنها به روحانیت اصیل شیعه دارد: در یکى از سفرهاى پس از پیروزى انقلاب اسلامى، که در خدمت ایشان از قم به علامرودشت مى رفتیم، شب را در روستاى «محمله» ماندیم که در آن عده اى از بستگان نسبى ما ساکن بودند. با اینکه بین این روستا و منطقه علامرودشت، کوهى نسبتاً بلند فاصله است، عده اى از مردم علامرودشت از صبح زود آماده استقبال شده و به بیرون از علامرودشت آمده بودند. چون حرکت ما از «محمله» با تأخیر همراه بود، جمعى از آنها با چند اتومبیل به این روستا آمدند و علامه را با خود بردند. البته این علاقه مندى متقابل و دو سویه است و به همین سبب، مرحوم علامه با آنکه به دلیل پرداختن به کارهاى علمى به شدت با کمبود وقت مواجه بودند و هیچگونه فراغتى براى وى باقى نمى ماند، امّا در مناسبتهاى مختلف، از جمله ماههاى مبارک رمضان و محرّم، راهى زادگاه خود مى شد و ضمن اینکه برخى کارهاى پژوهشى سبکتر خود را انجام مى داد، به اداى حقوق مردم آن منطقه و بستگان همت مى گمارد.
مرحوم محمودى، نسب خویش را تا نیاى هشتم، در مقدمه نهج السعاده، اینگونه برشمرده است:
محمّد باقر، فرزند مرحوم میرزا محمّد، فرزند میرزا عبداللَّه، فرزند زائر محمد، فرزند آخوند ملا محمد باقر، فرزند آخوند حاج محمود، فرزند حاج کمال، فرزند رئیس محمود، فرزند رئیس جنید، فرزند رئیس محمود، فرزند رئیس حسن، فرزند حاج جنید است.
نیاى چهارم و پنجم ایشان، یعنى ملا محمد باقر و آخوند حاج محمود، از علما بودهاند. در مقدمه نهج السعاده پس از ذکر سلسله نسب یاد شده، چنین آمده است:
کتابهاى گوناگونى را در صرف، نحو، منطق و فقه به خطّ جدمان شیخ محمد باقرو پدرشان حاج محمود، که در ایام تحصیلشان در حوزه علمیه شیراز نگاشته بودند، دیدهام؛ ولى بیشتر آنها پوسیده و متلاشى و ورقهاى اول و آخرشان افتاده بود.
همچنین نسخه کاملى از شرائع الاسلام تألیف مرحوم محقق حلى قدس سره به دستمان رسید که به خط جدم شیخ محمد باقر است و ایشان در ایام تحصیل خود در شیراز، آن را نوشتهاند. وى در پایان جزء اوّل شرائع چنین نگاشتهاند:
«تمّ الفراغ من تسوید هذا الکتاب فی یوم الأربعاء الثالث عشر من شهر محرّم الحرام سنه ۱۲۵۲ فی المدرسه الرفیعه الشریفه المسمّاه بالمنصوریه الواقعه فی دار العلم شیراز، بخط الحقیر الفقیر کثیرالتقصیر، أقلّ الطلبه محمد باقر بن محمود [الأعلا] مرودشتی …؛
در تاریخ چهارشنبه سیزده ماه محرّم الحرام سال ۱۲۵۲ و در مدرسه رفیع شریف منصوریه، واقع در دارالعلم شیراز، نگارش این کتاب به خط حقیر فقیر کثیر التقصیر، طلبه کوچک، محمدباقر فرزند محمود [علا] مرودشتى به پایان رسید».
و در پایان جزء دوم شرائع چنین نگاشته اند:
«تمّ الفراغ [من استنساخ] هذا الکتاب بتوفیق الملک الوهّاب، على ید العبد النحیف الفقیر، أقلّ الطلبه باقر بن محمود علامرودشتی، فی المدرسه الرفیعه الشریفه المسمّاه بالمنصوریه فی دارالعلم شیراز، بتاریخ سلخ شهر ذی الحجه الحرام من شهور سنه ۱۲۵۲ من الهجره النبویه. المتوکّل على اللَّه محمّد باقر؛ این کتاب به توفیق خداوند ملک وهاب، به دست بنده ضعیف و فقیر، کمترین طلبه، باقر فرزند محمود علامرودشتى در مدرسه رفیع شریف منصوریه در دار العلم شیراز، در آخر ذى حجه سال ۱۲۵۲ از هجرت نبوى پایان یافت. محمد باقر».
میرزا عبداللَّه و پیش از وى ملا محمد باقر و حاج محمود ملجأ مردم در امور شرعى بودند، و سندهاى فراوانى وجود دارد که با مهر محمد باقر یا حاج محمود مختوم است، و بسیارى از آنها به خط خود آنهاست.
میرزا عبداللَّه، جدّ علامه محمودى، شخصیت روحانى و با نفوذ منطقه به شمار مىرفت که به رغم نداشتن تحصیلات رسمى حوزوى، به دلیل استعداد بسیار و علاقه به امور فرهنگى، داراى مطالعات خوبى در زمینه احکام شرعى، تاریخ اسلام و روایات اهل بیت علیهم السلام بود. وى با دراختیار داشتن شش رساله عملى از شش مرجع تقلید، ملجأ مردم در مسائل شرعى و پاسخگوى مشکلات آنها بود، و به سبب بیان زیبایش، بر منبر وعظ هم مىنشست و به ارشاد مردم مىپرداخت. برخى از یادداشتهاى منبر ایشان هنوز موجود است.
والده میرزا عبداللَّه مرحومه سیّده کلثوم فرزند حاج سیّد على بن حاج سیّد احمد بن سیّد حسین بن سیّد جمعه بن سیّد عبداللَّه موسوى بحرانى است.
مرحوم میرزا عبداللَّه که در شب عاشوراى سال ۱۳۵۶ ق از دنیا رفت، سه پسر و سه دختر داشت که مادرشان علویه اى به نام سکینه، فرزند سید ابراهیم، فرزند سید حسین (بابا)، فرزند سیّد هاشم، فرزند ناصر از سادات محترم منطقه بود. پسران او عبارت اند از:
صبرى عطا کن اى حى سبحان | از بعدمرگ رعنا جوانان | |
تاریخ اول «غفرانه» گشته | تاریخ باقر «افسوس» و «افغان» | |
تاریخ کشته شدن فرزند اول (فضل اللَّه)، «غفرانه» است که با جمع حروف ابجد آن، سال ۱۳۳۶ به دست مى آید، و تاریخ قتل میرزا محمد باقر، مجموع دو کلمه «افسوس» و «افغان» است که جمع حروف آنها ۱۳۳۹ است.
همچنین در یک رباعى دیگر در رثاى محمد باقر اینگونه مىسراید:
مَحاق شهر شعبان اى عزیزان | مه مَن در محاق افتاد غلطان | |
به تاریخ محمد باقر آمد | «شهیدٌ» با «عظیمٌ» نصّ قرآن |
جمع حروفِ «شهید» ۳۱۹ و جمع حروف «عظیم» ۱۰۲۰ است، و حاصل جمع هر دو ۱۳۳۹ مىشود که تاریخ کشته شدن وى است.
از مرحوم میرزا محمد باقر تنها یک فرزند پسر به نام میرزا عبداللَّه باقى مانده که با فرزندانش، در علامرودشت اقامت دارد.
میرزا محمّد در روز دهم ماه ذى حجّه- روز عید قربان- سال ۱۳۶۱ ه ق در آبادان از دنیا رفت، و در همانجا دفن گردید.
مادر علّامه، بانویى با ایمان به نام کلثوم، فرزند مشهدى على اکبر، فرزند رئیس عبداللَّه، فرزند حاج عبدالرحیم، فرزند رئیس حسن است که همگى از بزرگان روستاى «خِشتى» علامرودشت بوده اند. مشهدى على اکبر به تدیّن و کثرت ذکر اشتهار داشت و به گفته علامه محمودى، هرگاه وى در نوجوانى وارد مجلسى مى شد، در حالى که غالباً ذکرى بر زبان داشت، مردم به یاد حالات آن مرد مؤمن مى افتادند و مى گفتند: «مشهدى على اکبر آمد».
این بانو ابتدا به همسرى میرزا فضل اللَّه، فرزند بزرگ میرزا عبداللَّه، درآمد و از وى داراى دو فرزند شد.
ایشان پس از کشته شدن شوهرش، با میرزا محمد، فرزند دیگر میرزا عبد اللَّه، ازدواج مى کند که حاصل آن، دو فرزند پسر است.
جناب علامه داراى دو برادر و یک خواهر به شرح زیر مىباشند:
حضور مبارک حضرت اخوى عزیز
جناب آقاى حاج شیخ محمّد باقر محمودى دامت برکاته
یاد باد آنکه سر کوى توام منزل بود | دیده را روشنى از نور رخت حاصل بود | |
مرقومه شریف را وسیله حامل واصل، مطالعه نمودم، چشمم بخطّت فتاد دل زغم آزاد شد، دو سه سال مفارقت و دورى از آن حضرت کابوس جان و ابوالهول زندگانى بود.
إنّی رأیت دهراً فی هجرک القیامه
آرى رقیمه شریفه عین الحیاه بود، جان بخشید، پس از یأس و نومیدى یکباره وصول آن ذوق زدهام کرد «همچو مفلس که بیابد به رهى بدره زرى». در قبال احوالپرسى از احوال اینجانب که از آن جناب شده متقابلًا از بن جان و اعماق روان فرّهى و فیروزى خود و متعلّقین به آن جناب را در پیشگاه یزدان نیازمندم، از شرح وقایع و جریان حالات ایّام غیبتِ سپرى شده ام را تفحص و تجسس فرمایید تا هنوز نیمه جانى باقى است، و چنانچه درک فیض حضور باهر النور آن برادر عزیز نصیبم شود سرگذشت شورانگیز مدّت فراق را با قلبى شکسته و لسان و بیانى ناشایسته به حضور خجستهات تقدیم مى دارم، که تا چه اندازه هموطنان و ارحام تغییر قریحه داده اند، امان از جهالت مردم و غفلت اقربا! اگر روزى حضورت روزى گردد در مورد برخى مطالب که اکنون معذورم آن زمان با اسنادى که دارم اگر مطالب را ارائه دهم کشف بسى رموز خواهید فرمود، به قول شاعر:
کاش گشوده نبود چشم من و گوش من | کافت جان من است عقل من و هوش من | |
این مجملى از مفصّل تاریخ پرشور دوران من، «تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل». فصل زمستان در پیش است، درد پا و سینهام از تابستان بیش است، و با عجلتى که حضرتعالى در مراجعه به لبنان دارید مشکل است این ملاقات ما در این مرحله بحصول پیوندد، در خاتمه توفیقات خیریه و سعادت دو جهانت از خداوند خواستارم. والسلام علیکم و رحمه اللَّه.
اخوى حاج فضلاللَّه و میرزا عبداللَّه با جمیع متعلّقین سلامت مى رسانند.
ایشان در شناخت نسب این خاندان ید طولایى داشت و در واقع نسّابه فامیل به شمار مى رفت. شیخ غلامحسین با بیانى فصیح و کلامى بلیغ به ارشاد مردم مىپرداخت و در اعیاد و وفیات، با صدایى زیبا مدایح و مراثى معصومان علیهم السلام را مى خواند. از وى یادداشتهاى فراوان امّا پراکندهاى به جا مانده است که حقیر در انتظار فرصتى براى تدوین و تنظیم و انتشار آن است.
ایشان در سال ۱۳۶۵ ش/ دوم رجب ۱۴۰۷ ق براثر سکته در بیمارستان شهید بهشتى شیراز دارفانى را وداع گفت. پیکر او پس از انتقال به قم، در قبرستان باغ بهشت به خاک سپرده شد.
از مرحوم شیخ غلامحسین چهار فرزند پسر به نامهاىِ: ۱. حجه الاسلام و المسلمین شیخ منصور محمودى ۲. حجه الاسلام و المسلمین شیخ احمد محمودى، ۳. غلامرضا محمودى، ۴. حجه الاسلام على اکبر محمودى، و همچنین سه دختر به نامهاىِ: فاطمه، سکینه و هاجر به یادگار مانده که هر یک فرزندانى دارند.